گاو ما ما می کرد
گوسفند بع بع می کرد
سگ واق واق می کرد
و همه با هم فریاد می زدند حسنک کجایی
شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود. حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید. او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند. او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند.
موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت می زند.
دیروز که حسنک با کبری چت می کرد . کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است.کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند چون او با پتروس چت می کرد. پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت می کرد. پتروس دید که سد سوراخ شده اما انگشت او درد می کرد چون زیاد چت کرده بود. او نمی دانست که سد تا چند لحظه ی دیگر می شکند. پتروس در حال چت کردن غرق شد.

برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به .............

بقیه در ادامه مطلب 



موضوعات مرتبط: داستان ، ،
برچسب‌ها: یاد دوران کودکی , شوخی با داستانهای دوران دبستان , حسنک , پتروس , کبری , ریزعلی , چوپان دروغگو ,
ادامه مطلب

تاريخ : سه شنبه 27 تير 1391 | 14:55 | نویسنده : spring girl |

 

ماه رمضان شد می و میخانه برافتاد

عشق و طرب و باده به وقت سحر افتاد


 

یک سفره گرسنگی

                       تعارف کردی

دستانم

        قنوت تناول کردند..

 



موضوعات مرتبط: ، ،
برچسب‌ها: رمضان مبارک ,

تاريخ : یک شنبه 25 تير 1391 | 15:0 | نویسنده : spring girl |

 چهار دانشجو شب امتحان به جای درس خواندن به مهمونی وخوش گذرونی رفته بودند و هیچ آمادگی امتحانشون رو نداشتند.

روز امتحان به فکر چاره افتادند وحقه ای سوارکردند به این صورت که سر و رو شون رو کثیف کردند ومقداری هم با پاره کردن لباس هاشون در ظاهرشون تغییراتی بوجود آوردند.

سپس عزم رفتن به دانشگاه نمودندویک راست به پیش استاد رفتند.

مسئله رو با استاد اینطور مطرح کردند:

که دیشب به یک مراسم عروسی خارج ازشهر رفته بودندو در راه برگشت از شانس بد یکی از لاستیک های ماشین پنچرمیشه و اونا با هزار زحمت و هل دادن ماشین به یه جایی رسوندنش واین بوده که به آمادگی لازم برای امتحان نرسیدند کلی از اینها اصرار و از استاد انکار، آخر سر قرار میشه سه روز دیگه یک امتحان اختصاصی برای این ۴ نفرازطرف استاد برگزار بشه،

آنها هم بشکن زنان از این موفقیت بزرگ، سه روز تمام به درس خوندن مشغول میشن و روز امتحان با اعتماد به نفس بالا به اتاق استاد میرن تا اعلام آمادگی خودشون رو ابراز کنند

استاد عنوان می کنه بدلیل خاص بودن و خارج از نوبت بودن این امتحان باید هر کدوم از دانشجوها توی یک کلاس بنشینند و امتحان بدن که آنها به خاطر داشتن وقت کافی وآمادگی لازم باکمال میل قبول می کنند.

امتحان حاوی دو سوال و بارم بندی از نمره بیست بود:

۱ ) نام و نام خانوادگی؟ ۲ نمره

۲ ) کدام لاستیک پنچر شده بود؟ ۱۸ نمره

الف) لاستیک سمت راست جلو
ب) لاستیک سمت چپ جلو
ج) لاستیک سمت راست عقب
د) لاستیک سمت چپ عقب



موضوعات مرتبط: داستان ، ،
برچسب‌ها: داستان طنز , داستان طنز ۴ داشنجو , دانشجو ,

تاريخ : یک شنبه 25 تير 1391 | 14:2 | نویسنده : spring girl |

 

مادر، ای لطیف ترین گل بوستان هستی، ای باغبان هستی من

گاهِ روییدنم باران مهربانی بودی که به آرامی سیرابم کند.

گاهِ پروریدنم آغوشی گرم که بالنده ام سازد.

گاهِ بیماری ام، طبیبی بودی که دردم را می شناسد و درمانم می کند.

گاهِ اندرزم، حکیمی آگاه که به نرمی زنهارم دهد.

گاهِ تعلیمم، معلمی خستگی ناپذیر که حرف به حرف دانایی را در گوشم زمزمه می کند.

گاهِ تردیدم، رهنمایی راه آشنا که راه از بیراهه نشانم دهد.

مادر تو شگفتی خلقتی، تو لبریز از عظمتی؛ تو را سپاس می گویم و می ستایمت.  



موضوعات مرتبط: مطالب خواندنی ، ،

تاريخ : شنبه 24 تير 1391 | 14:57 | نویسنده : spring girl |

 مادر ای والاترین رویای عشق

مادر ای دلواپس فردای عشق

مادر ای غمخوار بی همتای من

اولین و آخرین معنای عشق

زندگی بی تو سراسر محنت است
 


زیر پای توست تنها جای عشق

مادر ای چشم و چراغ زندگی

قلب رنجور تو شد دریای زندگی

تکیه گاه خستگی هایم توئی

مادر ای تنهاترین ماوای عشق

یاد تو آرام می سازد مرا

از تو آهنگی گرفته نای عشق


صوت لالائی تو اعجاز کرد

مادر ای پیغمبر زیبای عشق


ماه من پشت و پناه من توئی

جان من ای گوهر یکتای عشق



برچسب‌ها: مادر , محبت , چشم و چراغ زندگی ,

تاريخ : شنبه 24 تير 1391 | 14:41 | نویسنده : spring girl |

 

مانند پرنده ای باش که روی شاخه سست وضعیف لحظه ای می نشیندو آواز می خواند
و احساس سرما می کند شاخه می لرزد
به آواز خواندن خود ادامه می دهد ولی با این حال
زیرا مطمئن است
که بال و پر دارد



برچسب‌ها: پرنده , زندگی , خوشبختی , عشق ,

تاريخ : شنبه 24 تير 1391 | 14:27 | نویسنده : spring girl |

 مارا از همان کودکی به جدایی ها عادت دادند...

همان جایی که روی تخته سیاه نوشتند: خوب ها / بدها !



تاريخ : پنج شنبه 22 تير 1391 | 14:31 | نویسنده : spring girl |

نگران صدای خسته ی من نباشید اگر صدایتان می کنم

نگران پاره های روح من نباشید اگر دست و پا می زنم تا یکپارچه شوم

من خوبم

من هیچ وقت اینقدر خوب نبوده ام 

داستان جز این نیست که

من در ازدحام خوشبختی هایم دست و پا میزنم

دیگر بدنبال تخت پاره ها نمی گردم

می خواهم شنا کنم!!!



برچسب‌ها: یادداشتهای کودکی , رویای کودکی , کودک , افکار کودکانه ,

تاريخ : پنج شنبه 22 تير 1391 | 13:52 | نویسنده : spring girl |

برای خندیدن هیچگاه منتظر خوشبختی نباش 

شاید  بمیری و هیچوقت نخندیده باشی 

 



برچسب‌ها: خنده , کودک در حال خنده , خوشبختی ,

تاريخ : پنج شنبه 22 تير 1391 | 13:32 | نویسنده : spring girl |

وقتی که تو 1 ساله بودی، اون(مادر) بِهت غذا میداد و تو رو می شست!
 به اصطلاح، تر و خشک می کرد
تو هم با گریه کردن در تمام شب از اون تشکر می کردی
وقتی که تو 2 ساله بودی، اون، بهت یاد داد تا چه جوری راه بری
تو هم این طوری ازش تشکر می کردی، که، وقتی صدات می زد، فرار می کردی
وقتی که 3 ساله بودی، اون، با عشق، تمام غذایت را آماده می کرد
تو هم با ریختن ظرف غذا ،کف اتاق،ازش تشکر می کردی
وقتی 4 ساله بودی، اون برات مداد رنگی خرید .........

بقیه در ادامه مطلب  ..........



موضوعات مرتبط: داستان ، ،
برچسب‌ها: مادر , محبت ,
ادامه مطلب

تاريخ : چهار شنبه 21 تير 1391 | 12:8 | نویسنده : spring girl |

خدایا!!

 گاهی...

 خسته می شوم از این همه درد

 گاهی...

 دستهایم تنهایند

 اشكهایم دیگر راهشان را گم كرده اند

 همان لحظه هایی كه می گریم از بی كسی ام،از این كه شانه های كسی نیست كه تكیه گاه اشك های بی پناهم شود

 همان لحظه هایی كه تو را كم دارم

 تنها دست مهربان توست كه اشكهایم را پاك می كند...

 پس...

 هیچوقت!!! از من نرنج...



برچسب‌ها: خدا , تنهایی , حس غم ,

تاريخ : چهار شنبه 21 تير 1391 | 11:16 | نویسنده : spring girl |

 

گالری دنیا عکس های زیبا از طبیعت را به نمایش گذاشته است از عکس های این طبیعت بکر لذت ببرید

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



موضوعات مرتبط: عکس ، ،
برچسب‌ها: عکس های دیدنی از طبیعت , عکس های زیبا , طببعت , عکس ,
ادامه مطلب

تاريخ : سه شنبه 13 تير 1391 | 14:56 | نویسنده : spring girl |

به خدا گفتم :                                                                                                                

 بیا جهان را قسمت کنیم آسمون واسه من ابراش مال تو

دریا مال من موجش مال تو ماه مال من خورشید مال تو … »

خدا خندید و گفت : « تو بندگی کن ، همه دنیامال تو …من هم مال تو

 



موضوعات مرتبط: شعر ، ،
برچسب‌ها: نیایش , خدا دریا , ماه ,

تاريخ : سه شنبه 13 تير 1391 | 14:36 | نویسنده : spring girl |

سوأل اول :

فرض کنید در یک مسابقه دوی سرعت شرکت کرده اید. شما از نفر دوم سبقت می گیرید حالا نفر چندم هستید؟

سعی کن تو سوأل دوم گند نزنی
برای پاسخ به سوأل دوم، باید زمان کمتری را نسبت به سوأل اول فکر کنی

سوأل دوم:
اگر شما توی همون مسابقه از نفر آخر سبقت بگیرید، نفر چندم خواهید شد؟

مشخصتاً امروز روز شما نیست. شاید بتونید سوأل آخر رو جواب بدید. تمام سعی خودتون رو بکنید. آبروتون در خطره!!!

سوأل سوم:
پدر ماری، پنج تا دختر داره: 1-Nana 2- Nene 3- Nini 4- Nono. اسم
پنجمی چیه؟

سوال چهارم:

بعضی از ماه ها 30 روز دارند بعضی 31 روز چند ماه 29 روز دارد؟

سوال پنجم :

 قصد دارید ساعت 8 شب بخوابید. ساعت را کوک می کنید که 9 صبح زنگ بزند وقتی با صدای زنگ ساعت از خواب بیدار می شوید، چند ساعت در خواب بوده اید؟

سوال ششم :

عدد 30 را به نیم تقسیم کنید وعدد 10 را به حاصل آن اضافه کنید چه عددی به دست می آید؟

سوال هفتم : 

چوپانی 17 گوسفند زنده داشت تمام گوسفند هایش به جز 9 تا مردند چند گوسفند زنده برایش باقی مانده است؟

سوال هشتم :

 فردی خانه ای ساخته که هر چهار دیوار آن به سمت جنوب پنجره دارد خرسی بزرگ به این خانه نزدیک میشود این خرس چه رنگی است؟

سوال نهم :

اگر 2 سیب از 3 سیب بردارید چند سیب دارید؟

سوال دهم :

اگر اتوبوسی را با 43 مسافر از مشهد به سمت تهران برانید و در نیشابور 5 مسافر را پیاده کنید و 7 مسافر جدید را سوار کنید و در دامغان 8 مسافر پیاده و 4 نفر را سوار کنید و سرانجام بعد از 14 ساعت به تهران برسید حالا نام راننده اتوبوس چیست؟

جواب سوالات در ادامه مطلب ........



برچسب‌ها: تست هوش , تست آي کيو , هوش سنجي ,
ادامه مطلب

تاريخ : سه شنبه 6 تير 1391 | 16:29 | نویسنده : spring girl |