چقدر این دوست‌داشتن‌های بی‌دلیل



  خوب است...


  مثل همین باران بی‌سوال


  که هی می‌بارد ...


  که هی آرام و شمرده شمرده


  می‌بارد..
 
 


موضوعات مرتبط: نم نم باران ، زندگی ما آدما ، ،
برچسب‌ها: بی سوال , باران , آرام , ترنم باران ,

تاريخ : دو شنبه 15 مهر 1392 | 21:54 | نویسنده : spring girl |

 

 

 

وقتی از آسمون ها پنبه میاد

دل من سکوت رو فریاد میزنه

همه جا سپید میشه

نرم و لطیف

دل من تنگ میشه و

هی می باره

نمیشه سکوت رو فریاد بزنم

آخه دلتنگی دیگه توی دلم جا نمیشه

میخوام از جاده بگم و لحظه های بی کسی

از همه فاصله ها که زیر این برف سپید قایم میشه

همه جا ساکته و من تو دلم قیامته

میخوام از چشمات بگم که واس من نهایته

برف میاد گوله گوله...دلم چقدر یخ کرده

همه جا ساکته اما گوش من عادت کرد

 

 

 



موضوعات مرتبط: آرامش ، عشق ، زندگی ، آرزو ، زندگی ما آدما ، ،
برچسب‌ها: آسمون , اشک , تنهایی , عاشق , سکوت , دلتنگی , چشام , ترنم باران ,

تاريخ : چهار شنبه 10 مهر 1392 | 21:41 | نویسنده : spring girl |

 

 

پادشاه پیری بود که می خواست یکی از سه پسر خود را برای سلطنت آینده انتخاب کند. روزی، سه شاهزاده را صدا کرد و به هر سه نفر مبلغ یکسانی پول داد و از آنها خواست که قبل از عصر همین روز، چیزی بخرند و با آنها یک اتاق را پر کنند.

شاهزاده اول بسیار فکر کرد و با تمام پول برگ نیشکر خرید. اما با این برگها فقط یک سوم اتاق را پر کرد.

شاهزاده دوم با این پول پوشال ارزانتر خرید. اما با این پوشالها فقط نیمی از اتاق را پر کرد.

نزدیک بود آسمان تاریک شود. شاهزاده کوچک با دست خالی برگشت، دیگران بسیار تعجب کردند و از او پرسیدند: "تو چه خریده ای؟" او گفت: "در راه یک یتیم را دیدم که شمع می فروشد. همه پول را به او دادم و فقط چند شمع را خریدم.."

اما وقتی که شمع ها را روشن کرد، نور آنها همه اتاق را روشن کرد....



موضوعات مرتبط: داستان ، زندگی ما آدما ، ،
برچسب‌ها: شمع , زندگی , داستان , ترنم باران ,

تاريخ : چهار شنبه 10 مهر 1392 | 20:11 | نویسنده : spring girl |

 

 

آری اغاز


                دوست داشتن است


گر چه پایان راه ناپیداست    


                        من به پایان دگر نیندیشم 


 که همین

                                                     دوست داشتن زیباست 

 



موضوعات مرتبط: آرامش ، زندگی ، ،
برچسب‌ها: آغاز , دوست داشتن , زندگی , پایان , ترنم باران ,

تاريخ : چهار شنبه 10 مهر 1392 | 19:2 | نویسنده : spring girl |

 از کودک فال فروش پرسیدم چه میکنی ؟

گفت از حماقت انسان ها تکه نانی در می آورم !

این ها از منی که در امروز خودم مانده ام ، فردایشان را می خواهند …



موضوعات مرتبط: زندگی ، زندگی ما آدما ، ،
برچسب‌ها: کودک فال فروش , غم , زندگی , ترنم باران ,

تاريخ : چهار شنبه 27 شهريور 1392 | 15:35 | نویسنده : spring girl |

  یاد گرفته ام تنهایی را به بودن درجمعی که به آن تعلق ندارم ترجیح دهم

 یاد گرفته ام که بااحمق بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه خویش زندگی کند 
 یاد گرفته ام با وقیح جدل نکنم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه میکند 
 یاد گرفته ام از حسود دوری کنم چون حتی اگر دنیا را به او تقدیم کنم باز هم از من بیزار خواهد بود 
 


موضوعات مرتبط: آرامش ، امیدواری ، زندگی ما آدما ، ،
برچسب‌ها: یاد گرفتم , تنهایی , دنیای احمقانه آدمها , روحم , خودم , زندگی , ترنم باران ,

تاريخ : پنج شنبه 21 شهريور 1392 | 18:31 | نویسنده : spring girl |

تاريخ : پنج شنبه 21 شهريور 1392 | 18:10 | نویسنده : spring girl |

 

 

  خدایا!!!!

  توخیلی بزرگی ومن خیلی کوچک،جالب اینجاست توبه

  این بزرگی هیچ وقت منوبه این کوچکی 

             فراموش نمیکنی

    ولی من به این کوچکی تورابه این بزرگی گاهی

            فراموش  میکنم!!! 



موضوعات مرتبط: آرامش ، زندگی ، نیایش با خدا ، ،
برچسب‌ها: خدا , بزرگی خدا , من کوچکم , نیایش با خدا , خدایا منو ببخش , ترنم باران ,

تاريخ : چهار شنبه 20 شهريور 1392 | 17:17 | نویسنده : spring girl |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 31 صفحه بعد