می دانی؟

یک وقت هایی باید
 
رویِ یک تکه کاغذ بنویسی
 
تعطیل است
 
و بچسبانی پشتِ شیشه‌یِ افکارت
 
باید به خودت استراحت بدهی
 
دراز بکشی
 
دست هایت را زیر سرت بگذاری
 
به آسمان خیره شوی
 
و بی خیال سوت بزنی
 
در دلت بخندی به تمام افکاری که
 
پشت شیشه‌یِ ذهنت صف کشیده اند
 
آن وقت با خودت بگویی:
 
بگذار منتظر بمانند.
 
حسين پناهي
 


موضوعات مرتبط: آرامش ، زندگی ، ،
برچسب‌ها: تعطیل است , زندگی , افکار , سخن , حسین پناهی , ترنم بارن ,

تاريخ : چهار شنبه 8 خرداد 1392 | 16:13 | نویسنده : spring girl | 1 نظر

 

 

بگذار تا ببارد باران

باران وهمناک

در ژرفی شب

این شب بی پایان

بگذار تا ببارد باران

اینک نگاه کن

از پشت پلک پنجره

تکرار پر ترنم باران را

و گوش کن که در شب

دیگر سکوت نیست

بشنو سرود ریزش باران را

کامشب به یاد تو می آرد

گویی صدای سم سواران را

امشب صفای گریه من

سیلاب ابرهای بهاران است

این گریه نیست

ریزش باران است

آواز می دهم

ایا کسی مرا

از ساحل سپیده شبها صدا نزد ؟

از پشت پلک پنجره می دیدم

شب را و قیر گونه قبایش را

دیدم نسیم صبح

این قیر گونه گیسوی شب را

سپید میسازد

و اقتدار قله کهسار دوردست

در اهتزاز روشنی آفتاب میخندد

در دوردستها

باریده بود بارانی

سنگین و سهمناک

و دست استغاثه من

سدی نبود سیل مهیبی را که می آمد

و آخرین ستون

از پایداری روحم را

تا انتهای ظلمت شب

انتهای شب می برد

آری کسی مرا از ساحل سپیده شبها صدا نزد




حمید مصدق


 


 



موضوعات مرتبط: شعر ، زندگی ، ،
برچسب‌ها: باران , شیشه , بخار , پاک , نسیم , گیسوی صبح , ترنم باران ,

تاريخ : سه شنبه 7 خرداد 1392 | 11:14 | نویسنده : spring girl | 1 نظر

  گاه در صبر و سکوت بر سر درد ،

قدرتی است که در بیتابی فریاد نیست

استاد دکتر علی شریعتی

 


موضوعات مرتبط: آرامش ، زندگی ، ،
برچسب‌ها: سکوت , سخن بزرگان , دکتر علی شریعتی , صبر , زندگی , ترنم باران ,

تاريخ : سه شنبه 7 خرداد 1392 | 10:57 | نویسنده : spring girl | 1 نظر

 

دستمال کاغذی به اشک گفت قطره قطره ات طلاست 

یک کم از طلای خود حراج می کنی؟ 

عاشقم با من ازدواج می کنی؟ 

اشک گفت : ازدواج اشک و دستمال کاغذی! 

تو چقدر ساده ای خوش خیال کاغذی! 

توی ازدواج ما تو مچاله می شوی چرک می شوی و تکه ای زبا له می شوی 

پس برو و بی خیال باش 

عاشقی کجاست ! 

تو فقط دستمال باش... 

دستمال کاغذی دلش شکست گوشه ای کنار جعبه اش نشست 

گریه کرد و گریه کرد 

در تن سفیدو نازکش دوید خون درد 

آخرش دستمال کاغذی مچاله شد 

مثل تکه ای زباله شد 

او ولی شبیه دیگران نشد 

چرک و زشت مثل این و آن نشد 

رفت اگرچه توی سطل آشغال 

پاک بودو عاشق و زلال 

او با تمام دستمال های کاغذی فرق داشت 

چون که در میان قلب خود دانه های اشک داشت


برچسب‌ها: قصه ی عشق دستمال کاغذی , دستمال کاغذی و اشک , عشق , شعر , ترنم باران ,

تاريخ : سه شنبه 7 خرداد 1392 | 10:41 | نویسنده : spring girl | 1 نظر

 

مي توان در قاب خيس پنجره
 
 
 
چك چك آواز باران را شنيد
 
 
 
مي توان دلتنگي يك ابر را
 
 
 
در بلور قطره ها بر شيشه ديد
 
 
 
مي توان لبريز شد از قطره ها
 
 
مهربان و بي ريا و ساده بود
 
 
 
مي توان با واژه هاي تازه تر
 
 
 
مثل ابري شعر باران را سرود
 
 
 
مي توان در زير باران گام زد
 
 
لحظه هاي تازه اي آغاز كرد
 
 
 
پاك شد در چشمه هاي آسمان
 
 
 
زير باران تا خدا پرواز كرد.


موضوعات مرتبط: آرامش ، زندگی ، ،
برچسب‌ها: باران , پرواز , زندگی , ترنم باران ,

تاريخ : دو شنبه 6 خرداد 1392 | 10:14 | نویسنده : spring girl | 2 نظر

 

آدمک آخر دنیاست بخند
آدمک مرگ همین جاست بخند

دست خطی که تو را عاشق کرد

شوخی کاغذی ماست بخند

آدمک خر نشوی گریه کنی

کل دنیا سراب است بخند

آن خدایی که بزرگش خواندی

به خدا مثل تو تنهاست بخند.


موضوعات مرتبط: آرامش ، زندگی ، امیدواری ، زندگی ما آدما ، ،
برچسب‌ها: آدمک , تنهایی , خدا , بخند , دنیا , زندگی , ترنم باران ,

تاريخ : دو شنبه 6 خرداد 1392 | 10:8 | نویسنده : spring girl | نظر یادتون نره

  سلااااااااااااااااااااااااااااااااام 

من رسما برگشتم با یه عالمه آپ باحال

از دوستایی که تو این مدت منو تنها نذاشتن واقعا متشکرم 

ایشالله جبران کنم 

مدرسه ها هم تموم شد و ما یه نفس راحـــــــــــــــــــــــــــت میکشیم آخیش



برچسب‌ها: ترنم باران ,

تاريخ : دو شنبه 6 خرداد 1392 | 9:45 | نویسنده : spring girl | نظر یادتون نره

شانه‏ هایت، ستون محکمی است پناهگاه امن خانه را.
دست در دستانم که می‏گذاری، خون گرم آرامش، در کوچه رگ‏هایم می‏دود.
در برابر توفان‏های بی‏رحم زندگی می‏ایستی؛ آن‏چنان‏که گویی هر روز از گفت‏وگوی کوهستان‏ها باز می‏آیی.
لبخند پدرانه‏ات، تارهای اندوه را از هم می‏دراند.
تویی که صبوری‏ات، دل‏های ناامید را سپیده‏دم امیدواری است. مرامنامه دریا را روح وسیعت به تحریر می‏آید؛ آن هنگام که ابرهای دلتنگی، پنجره‏های خانه را باران می‏پاشند.
آسمان همواره بوسه بر پیشانی بلندت را آرزومند است.

پــــــــــــدر عزیزم

پشتم به تو گرم است. نمی‏دانم اگر تو نبودی، زبانم چطور می‏چرخید، صدایت نزنم!
راستش را بخواهی، گاهی، حتی وقتی با تو کاری ندارم، برای دل خودم صدایت می‏زنم؛ بابا!
آن‏قدر با دست‏هایت انس گرفته‏ام که گاهی دلم لک می‏زند، دستانم را بگیری.
هر بار دستانم را می‏گیری، خیالم راحت می‏شود؛ می‏دانم که هوایم را داری و من میان ازدحام غریبی، گم نمی‏شوم و تو هیچ وقت دستم را رها نمی‏کنی... .

 

 

 

این گل تقدیم به همه باباهای دنیا به خصوص بابای گل خودم که عاشقشم و همتا نداره 

 



موضوعات مرتبط: شعر ، مطالب خواندنی ، آرامش ، زندگی ، ،
برچسب‌ها: پدر , روز , پدر , متن ادبی درباره روز پدر , پشت‏گرمی من , پناهگاه امن خانه , ترنم باران ,

تاريخ : پنج شنبه 2 خرداد 1392 | 10:48 | نویسنده : spring girl | نظر یادتون نره

صفحه قبل 1 ... 9 10 11 12 13 ... 31 صفحه بعد